کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند            یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند

گـفت دنـبالِ تو عـمـه چـقـدر مـاه شـدی            حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند


سعی کردم که نفهمند چه شد با تو، عمو            قـدِ عـبـاس نـمایـان شـدنت را چـه کـنـد

بی زره رفتی و عـباس به قـربانت رفت            حال ای حنجـره قربان شدنت را چه‌کند

اینقدر چگ مزن روی زمین پیشِ حسن            پـدرت دست به دامـان شدنت را چه‌کند

دیـدم انگـشت به دنـدان شـدن لشکـر را            مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند

کاش می‌شد که نفـهـمـند یتـیـمی که نشد            نیـزه هم مانـد خـرامان شدنت را چه‌کند

خوش دلـم بود عـزیـزم ضربـانـم باشی            نـوجـوانم نـشـد آخـر که جـوانـم بـاشـی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، در رزم و شهادت حضرت قاسم سنگ باران، نیزه زدن و ... نبوده است بلکه بعد از آنکه دیدند نمی توانند رودر رو با ایشان جنگ کنند ناجوانمردانه و بطور دسته جمعی حمله کرده و در این میان عمربن سعید ناگهان شمشیری به فرق مبارکشان زد به زمین افتاده و به شهادت رسیدند.

با هـمین پیـرهنِ ساده تو را چـشم زدند            سنگ فهـمـید به میدان شدنت را چه‌کند

آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد            سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع و دیگر علما تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. در ثانی مگر بدن حضرت قاسم نعوذ باالله از لاستیک بوده که در اثر زیر سم اسب ماندن کش آمده و بزرگ شود!! جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت            حال این دشت فـراوان شدنت را چه‌کند

سیـنـه‌ات نـرم که شد مـادرم آمـد اما...            مــادرم پـارۀ قـرآن شـدنـت را چـه‌کـنـد

مدح امام حسن مجتبی علیه‌السلام در شب ششم محرم

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نام اعظم نه فقط عشق مسلّم حسن است            بهترین زمزمه‌ها نغمۀ جانم حسن است

آنکـه تـا آمـده بخـشـیـده و از روز ازل            شده آقای کـریم هـمه عـالـم حـسن است


بعد یا فـاطـمـه اول از عـلـی دم بـزنـید            بعـد یا حـیـدر کـرار مُـقـدّم حـسن است

سر این سفره چه خوب است نشستن دارد            آب از این چشمه بنوشید که زمزم حسن است

صاحب و بانی هر روضه خود فاطمه است            آنکه در بزم حسینش زده پرچم حسن است

اولین گریه کن خـون خـدا فـاطمه است            دومین گـریه کن ماه محـرم حسن است

ششـمـین شب شده و سـائل دست حسنم            حَسَنیه است حُـسنیه و ذکرم حسن است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دشمنانش همه درمـانده و نیـرنگ زدند            به تـلافی جـمل، ضربه هـماهنگ زدند

دوره کـردند، دویـدند سـویش با عجـله            دسته‌ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند


یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد            گرگ‌ها بر بـدن زخـمی او چنگ زدند

پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت            تیغ بر فرق سرش قـومِ نظر تنگ زدند

جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه            بر عزیزی که شده تشنۀ از جنگ زدند

نجمه ماند و دل خون؛ تا که پس از ساعاتی            شعـله بر چـادر آن مـادرِ دلـتنگ زدنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹؛ پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص۲۱۴ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴)

جای نُقـل شب دامـادی او، با دلِ پُر...            نوۀ فـاطـمه را از همه‌سـو سنگ زدنـد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن تغییر داده شد، در رزم و شهادت حضرت قاسم سنگ باران، نیزه زدن و ... نبوده است بلکه بعد از آنکه دیدند نمی توانند رودر رو با ایشان جنگ کنند ناجوانمردانه و بطور دسته جمعی حمله کرده و در این میان عمربن سعید ناگهان شمشیری به فرق مبارکشان زد و به زمین افتاده و به شهادت رسیدند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت            نیزه بر پهلـوی او قـومِ نظر تنگ زدند

جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه            بر دهـانی که شده تـشنۀ از جنگ زدند

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع و دیگر علما تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. در ثانی مگر بدن حضرت قاسم نعوذ باالله از لاستیک بوده که در اثر زیر سم اسب ماندن کش آمده و بزرگ شود!!

اسبها جای حنا بر سر و بر صورت او            تاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند

نعل‌ها داغ که گـشتـند جگـرسـوز شدند            بـا صدای تـرکِ سیـنه‌اش آهـنگ زدنـد

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام بالای سر حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـه جِـلــوِه آمــده‌ای بـا رُخِ نــقـاب زده            چه کس به قرص قمر اینچنین حجاب زده

ز ریشْ ریشی تحت الهنک مشخص بود            که روی بند تو را با چه اضطراب زده


صـلاة ظـهــر تــجـلـی نـمــوده‌ای امــا            رخ تـو طـعـنه به رخـسـار آفـتـاب زده

دهان هر که تو را خوانده طفل می‌بندی            کــدام بـی‌ادبـی حـرف بـی‌حـسـاب زده

چه مـست آمـده‌ای با لـب ترک خـورده            عــسـل بـه ذائـقـه‌ات آتـش شـراب زده

دوباره نام حـسن زنده شد در این عـالم            که بچه شیـر جـمل پـایْ در رکاب زده

کـفـن به جـای زره بـر تنت کـند مـادر            به اشک دیده به گـیسوی تو گلاب زده

نگـاه شور ز روی تو دور، پـور حـسن            که چشم؛ زخـم شرر بر دلِ کـباب زده

مـدیـنـه زنـدگـی مــادرم ز هـم پـاشـیـد            چه ضـربه‌ها که به اولاد بوتـراب زده

همین‌که نـالـه زدی ای عـمو بیا کـمکم            عمو ز خـیـمه رسیـده ببـین شـتاب زده

به پیش دیده من پـنجه خورده کـاکُلِ تو            عدو به گـیسوی آشفـته‌ات خضاب زده

زِ زخم سینه و پهلو و صورتت پیداست            کسی که ضربه زده از روی حساب زده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چه بد سلیـقه عزیزم تراشْ خوردی تو            به نعل کهنه چه کس بر رُخَت رکاب زده

به زیر هر لگـدی مـوج می‌زنـد بـدنت            شـبـیـه آنکـه کـسی پـا به روی آب زده

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

مشتاق میدان رفـتنم رخصت عموجان            سر می‌دهـم پای تو بی‌نـوبت عموجان

آئـیـنه‌دار غـیـرت‌اللهـم که جاری است            در رگ رگ من جای خون غیرت عموجان


من وارث شیـر جـمل هـستم مگـر نه؟            مثل پـدر دارم دل و جـرأت عمو جان

جـای کـلاه جـنــگــی‌ام عــمـامـه دارم            یک پا حسن هستم در این هیبت عموجان

الموت احلی من عـسل یعنی‌که شیرین            باشـد بـرایم مـرگ با عـزّت عـموجان

جـای زره لـطـفی بـکـن دیـگـر بـرایم            فکر کفن بـردار بی‌زحـمت عـمـوجان

پای تو را بوسـیدم و افـسوس از اینکه            دیگر ندارم بیش از این فرصت عموجان

با اکـبـرت فـرقـی نــدارم مـی‌گــذاری            در معرکه صورت بر این صورت عموجان

طـعـم غــلاف بـی‌هـوایـی را چـشـیـدم            دیـگـر نـدارد بـازویـم قـوت عـموجان

این فـرقۀ خـون‌ریـز سنگ‌انـداز کوفه            از کـشـتـن ما می‌بـرد لـذت عـمـوجان

خـوشبـخـت از آنم می‌شوم قـربانی تو

دلـشــوره دارم بـابـت پـیــشــانـی تــو

لشگر که بغضش شد فراهم حمله می‌کرد            شیطان پرستی هم مصمم حمله می‌کرد

گفـتـم انـابن المصـطـفی امـا ابـوجـهـل            سـوی رسـول الله خـاتـم حـمـله می‌کرد

الله اکـبــر نــقـش روی بـیــرقــم بــود            بی‌اعـتـنـا حتی به پـرچـم حمله می‌کرد

آئــیــنـۀ روی عــلـی بــودم کــه دیــدم            مـردی شـبـیـه ابن مـلجـم حمله می‌کرد

تا بـشـکـنـد مـثـل دلــم فــرق ســرم را            می‌آمد از نزدیک و محکم حمله می‌کرد

از کـینه‌تـوزان جـمل بود آنکه با غیظ            سـمت حـسن‌های مـجـسم حمله می‌کرد

با نـیّت مـهـمـان‌نـوازی کـوچـه وا شـد            کوفی به جای خـیر مقـدم حمله می‌کرد

تنهـا نه آن تـازه نـفـس‌هـایی که بـودند            تا پـیـرمـردی بـا قـد خـم حـمله می‌کرد

راه نـفـس را تـا بــبــنــدد در گــلــویـم            یک طایفه پـشت سر هـم حمله می‌کرد

با قصد قربت سمت من نیزه می‌انداخت            هر کس میان معـرکه کـم حمله می‌کرد

چشم کـبـود من دلـیل اشک زهـراست

فـرق شکسته هم یـقـیـناً ارث مولاست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹؛ پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص۲۱۴ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴)

با نوعـروسم در قـیـامت وعـده کـردم            دنیا ندارد بیش از این قـیمت عموجان

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

اذن جـهــادم را پــدر قــبــلا نـوشـتــه            امـیـد من باشد به دست خـط عمو جان

ردیف بند دوم این شعر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر از کلمات « سنگ می‌زد» به « حمله می‌کرد» تغییر داده شد؛ در رزم و شهادت حضرت قاسم سنگ باران، نیزه زدن و ... نبوده است بلکه بعد از آنکه دیدند نمی توانند رودر رو با ایشان جنگ کنند ناجوانمردانه و بطور دسته جمعی حمله کرده و در این میان عمربن سعید ناگهان شمشیری به فرق مبارکشان زد به زمین افتاده و به شهادت رسیدند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

لشگر که بغضش شد فراهم سنگ می‌زد            شیطان پرستی هم مصمم سنگ می‌زد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن موضوع زیر سم اسب رفتن بدن حضرت قاسم و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد،

چشم کـبـود من دلـیل اشک زهـراست            روی دهـانم جـای نعـل اسب پـیـداست

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

چـشم هایت حدیث مهـجـوری            مثل زهـرا تو سرِّ مـسـتوری

آیه در آیـه نـور عـلی نـوری            از پـلــیـدی هـر آیـنــه دوری


تو و یک کهکـشان فـداکاری

سیزده ساله میـر و سـرداری

چون پدر صورتت تماشایی‌ست            چهره‌ات آفـتاب زهـرایی‌ست

دل بـخـشـنـدۀ تو دریـایی‌ست            شهره‌ات تا هـمیشه آقایی‌ست

وقـت احـسـان شـبـیه بـارانی

چـون پـدر عـزت کـریـمـانی

بـین سـرها سـری به تـنهـایی            تو خودت لشکـری به تنهایی

حـیـدر دیـگـری به تـنـهـایـی            شمس روشنـگـری به تنهـایی

بـرنـدار از رخـت نـقـاب آقـا

می‌شود شـمس در عـذاب آقـا

می‌روی کاش که زمین نخوری            مثل کوچه تو هم کمین نخوری

سنگ بر صفحۀ جبین نخوری            زیر شمشیرها تو چین نخوری

مادرت بین خیمه خون جگر است

نـازکی تن تـو درد سـر است

کـوفه در تو مـدیـنه را می‌دید            هر که زد ضربه‌ای به تو خندید

تـن بی‌جـوشـنت ز هم پـاشـید            تـا عـمـو نـالـۀ تو را بـشـنـیـد

آمـد در بَــرت کــشــیــد امــا

چه سبک گشته پیکـرت حالا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده و یا حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع و دیگر علما تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. در ثانی مگر بدن حضرت قاسم نعوذ باالله از لاستیک بوده که در اثر زیر سم اسب ماندن کش آمده و بزرگ شود!! جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سنگ بر صفحۀ جبین نخوری            زیر سم سـتور چین نخـوری

قـد کـشـیدی ز نعـل مرکب‌ها            چه سبک گشته پیکـرت حالا

کوچه وا شد برای کـشتـن تو            چند تا نیـزه رفـته در تن تو؟

رد تـیـغ است دور گـردن تـو            شده گـرد و غـبار جـوشن تو

شـده جـانـت اسـیـر مـرکب‌ها

تن تو مـانـده زیـر مـرکـب‌ها

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده و یا حذف شد؛ حضرت قاسم در حالی که با عده ای در حال جنگ بودند ناگهان بر اثر شمشیری که عمربن سعید به فرق مبارکشان زدند به زمین افتاده و به شهادت رسیدند و موضوع تیرباران کردن و نیزه زدن و ... صحت ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تـن بی‌جـوشـنت ز هم پـاشـید            بـدنت روی نـیـزه‌ها چـرخـید

نـاگـهـان رفـت تـیـغ هـا بـالا            بـرد یک نـیـزه‌ای تو را بـالا
رفـت از پـهـلـوی تـو تـا بـالا            پـیـکـرت رفـت بـی‌هـوا بـالا

خوب مهـمان شدی عزیز من

تـیـر بـاران شـدی عـزیز من

وا شـده بـنـد بـنـد پـیـکــر تـو            می‌چکد خون ز پای تا سر تو

شده تـکـثـیـر جـسم پـرپـر تو            چه شکافی‌ست روی حنجر تو

نـازنـیـنـم بـبـیـن مـرا کُـشـتی

پا نکـش بر زمـین مرا کشتی

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

پسر رفته به بابایش خبرها اینچنین باشد            کرم را ارث از او برده اثرها اینچنین باشد

به حق در آسمانی اینچنین نورانی و زیبا            توقع هم همین باشد قـمرها اینچنین باشد


به ظاهر سیزده ساله ولیکن خضر راه است او            به حیدر رفته در هیبت نظرها اینچنین باشد

به اصرار خودش آمد به سختی شد عمو راضی            که در آخر وداع، حال پدرها اینچنین باشد

برای او شهادت از عسل هم هست شیرین تر            برای عاشـق بی‌دل سفرها اینچـنین باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم رعایت شأن انبیا و مغایرت با مضامین زیارت جامعه کبیره تغییر داده شد

به ظاهر سیزده سالش ولی خضر است شاگردش            به حیدر رفته در هیبت نظرها اینچنین باشد

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضةالشهدا که کتابی تحریفی است؛ بدون هیچ سندی جعل شده است.

در آورده به زانو ارزق و اولاد ارزق را            به نسل مرتضی کلأ جگرها اینچنین باشد

بیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

به زیر سم مرکب‌ها قدش هم قد اکبر شد            در این راهی که او رفته خطرها اینچنین باشد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹؛ پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص۲۱۴ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴)

چه دامادی چه قدی به، به این طرز حنابندان            به پیـش آل پیغـمبر هـنرها اینچـنین باشد

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : امیرحسین آکار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تـقـسـیـم شد قـاسـم مـیان دشـت انـگـار            دیگر از او ای دشمن دون دست بردار

ما خـاطـرات خـوبی از پـهـلـو نـداریم            مانـده‌ست خـون مـادر مـا روی دیـوار


از دور دید و زیر لب می‌گـفت زینب:            یـارب برای نـجـمـه قـاسـم را نگهـدار

از هم برای غـارتـش سبـقـت نـگـیرید            چیزی نماند از او در این آشفـته بازار

می‌خواست خنجر زنده زنده سر بِبُـرَّد            اما عـمو با سـرعـت از راه آمد اینـبار

اربـابـمان خـیـلی بـدهـکـار حـسـن شد            نجـمه ولی از نیـزه داری شد طـلبکار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده یا حذف شد؛ در رزم و شهادت نیزه به پهلو نبوده است بلکه بعد از آنکه دیدند نمی توانند رودر رو با ایشان جنگ کنند ناجوانمردانه و بطور دسته جمعی حمله کرده و با شمشیری که به فرق مبارکشان زده شد به شهادت رسیدند. ضمناً بدن حضرت قاسم زیر سم اسب نرفت بلکه بدن قاتل حضرت زیر سم اب ها ماند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تـقـسـیـم شد قـاسـم مـیان دشـت انـگـار            از پهلویش ای نیـزه دیگر دست بردار

بر صورتش اینگونه خنجر را نچرخان            حـداقـل یـکـجـا بــرای بـوسـه بـگــذار

دعـواسـت بـیـن نـعـل‌هـا بـا پـیـکـر او            قـاسـم یـقـیـنـاً گـشـتـه هـم قـد عـلـمـدار

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

دست بر سینه همه مهمان قاسم می‌شویم            دیده گـریان، سائلِ احسان قاسم می‌شویم

سفـره‌دارِ امـشبِ ما شد کـریم ابن کـریم            ریزه‌خوارِ لطفِ بی‌پـایانِ قاسم می‌شویم


هر زمانی که دلِ ما می‌شود تنگِ حسن            با نگـاهی زائرِ چـشـمان قـاسم می‌شویم

سیـنه چاکانِ حـسن خـرجِ عـلـیِ اکـبرند            پس حسینی‌ها همه قـربانِ قاسم می‌شویم

روزِ فـتحِ مـکـه با سـربـندِ سـبزِ یاحسن            ما همه رزمـنـدۀ گـردانِ قـاسم می‌شـویم

چند تا ایوان طلا سازیم در صحنِ بقـیع            ما گـدایِ گـوشـۀ ایـوانِ قـاسـم می‌شـویم

سِرِّ بابُ القـاسـم کـربـبلا دانـید چـیست؟            روز محشر دست بر دامانِ قاسم می‌شویم

جملۀ «الموت اهلی من عسل» توحیدِ ماست            والـه ودلـدادۀ ایــمـانِ قــاسـم مـی‌شـویـم

ماهِ خـیمه بود، اما چهره‌اش تغـییر کرد            مثلِ نجمه بی‌سر و سامانِ قاسم می‌شویم

تاکه حرفِ دست و پا گم کرده آید درمیان            یـادِ ارباب و تنِ بی‌جـانِ قـاسم می‌شـویم

چاره سازِ عالـمی بیچاره شد بالا سرش            همچونان فضه که آمد در کـنارِ مادرش

دست وپا می‌زد ولی جان بینِ سینه مانده بود            عالمی را ریخت بر هم ناله‌هایِ آخرش

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زیرِ سُمِ اسب‌ها با هر نفـس قد می‌کشید            باز می‌شد ذره ذره اسـتخـوانِ پیـکـرش

نعل هایِ کهنه کم کم پیکرش را نرم کرد            پخش می‌شد هرنفس با هرتکان خاکسترش

مثلِ مویش دنده هایش هم گره خورده بهم            هیچ کاری بر نـمی‌آمد ز دست یـاورش

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام بالای سر حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جسم تو چون سر زلف تو پریشان شده است            چون ستاره به تنت زخم فراوان شده است

سنگ‌ها بوسه گرفـتـند و دهـانت بـستـند            زیر این غنچه خون آه تو پنهان شده است


گـاه می‌بـوسم و گه چـند ورق می‌گـریم            قد و بالای تو سی پـارۀ قـرآن شده است

روی ماهت بخـدا جلـوه گر روی حـسن            تنت انـدازه صد مـاه فـروزان شده است

استخوانی که شکسته است در آن سینه تنگ            پیش چشمان ترم پسته خـندان شده است

هر که آمد تن تو سـفـره بـرایش وا کرد            کوفه و شام سر خوان تو مهمان شده است

چشم خال و خط ابروی خمت رفت به باد            بعد افـتادنت انگار که طـوفان شده است

چـشـم من تـار شـده یـا تـن تـو تـار شده            با دم تیغ تنت چون صف مژگان شده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چـقـدر نـقـش هـلال است به روی بدنت            تنت انـدازه صد مـاه فـروزان شده است

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام ( مدح امام مجتبی)

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

کیست این طفل های و هوی حسن            آخـریـن بــرگِ آرزوی حـسـن

هر زمان شـانه می‌‌زدش زینب            بینِ آن شـانه بـود مـوی حـسـن


تـاکـه عــباس روبـرویـش بـود            تو بگـو بـود روبــروی حـسـن

مانده است تا به قدرِ همتّ خود            کـه نـگـهــدارد آبــروی حـسـن

بـچـه‌هـای حـسـن هـمـه شیـرند            کربلا داشت شش سـبوی حسن

وقـت دیــدارِ او مــیــان حـــرم            چـقـدر مـی‌رسـیـد بـوی حـسـن

یـاکــریــمِ ســرایِ زهــرا بــود

سـومـیـن مـجـتـبـای زهـرا بود

بـسـکـه پُـر دیـده جـایِ بـابـا را            کــه نــدارد هـــوای بـــابـــا را

یـازده ســال مـی‌شـنـیـده فـقــط            از عـمــویـش صــدای بـابـا را

روی دوش حــســیـن مـی‌دیـده            پــنــج نــوبـت ردای بـــابــا را

سـال‌هـا هـم مـواظـبـش بـودنـد            نـشـنــود مــاجــرای بـــابــا را

ســال‌هـا دیـده بـود مـاهِ صـفـر            ســالــگــردِ عـــزای بـــابــا را

قاسـمـش گفـته بود در گوشش:            دیــــده‌ام ردِّ پــــای بــــابـــا را

در رگش خون جاریِ حسن است

آخـریـن یـادگـاری حـسـن است

ایـن پــسـر نـازِ پــنـج تَـن دارد            هم حـسین است هم حـسن دارد

چشمِ بَد دور چون امـیـرِ جـمل            هـوسِ جـنـگ تَـن بـه تَـن دارد

حرف او حـرف ساخـتن نَـبُـوَد            جـگــرش بـوی سـوخـتـن دارد

نـیّـتـش را حـسـیـن می‌دانـسـت            کـه بـــجـــای زره کــفــن دارد

دیــد بـا بــالِ جـبـرئـیـلـیِ خـود            بـا عــمـو مـیــلِ پَــر زدن دارد

قـامـت او به قدِ شـمـشـیر است            ســپــر از دسـت در بــدن دارد

خواهرم نور عـین، عبدلله است

حـسن ابن حـسین، عـبدلله است

جـایِ آن نـیـست اسـتـخاره کند            با سـرانـگـشت هِی اشـاره کـند

یـا کـه بـایــد نـمــانــد و بــرود            یـا بـمـیــرد فـقــط نـظـاره کـنـد

عـمـه مـحـکـم گـرفـته بازویش            آسـتـیـن را کـشـیـد پــاره کـنــد

قدر انـبـوهِ زخـم‌های عـمـوست            نَـفـسَـش را اگــر شـمـاره کـنـد

نـاگـهـان در مـیــان آن بــرزخ            قـبـل آنـکـه جـگـر شـراره کـند

دسـتِ او را کــشـیـد بــابــایـش            پــدرش آمــده کـه چــاره کــنـد

می‌‌دود حال یک نفس به شتاب

اِجـتـمـع عِــدَةٌ مِـن الاَعـراب...

دید یک دشت سر به سر جمع است            دورِ او سی هزار، شر جمع است

بـیـنِ گــودال رویِ آن مـظـلوم            تیغ و سرنیزه و سپر جمع است

دورِ آن شـیب ازدحـامی هـست            پای آن شیب بیـشـتر جمع است

پـیـرمــردان و نـاجـوانـمــردان            از حرامیِ خیره سر جمع است

از سنان و سه‌شعبه و از سنگ            از عصا دشنه و تبر جمع است

دید عمو را به هرطرف پخش است            دید او را که مختصر جمع است

عِــدةٌ مِـن جـمـاعـتِ الاَعــراب

می‌زنندش چه بی‌حساب و کتاب

روی آن سـیـنـه تـا به رو اُفـتاد            سـیـنـه بـر سـیـنـۀ عـمـو اُفـتـاد

بیشتر غـرق شد در آن آغـوش            طـفــل در اَبـــرِ آرزو اُفـــتـــاد

یــازده بــار زیــر و رو شـد آه            یـازده بــار زیــر و رو اُفــتــاد

غــرقِ ثــارالله اسـت عـبـدالـلـه            بین لـشـکـر بـگـو مـگـو اُفـتـاد

حـرمـلـه آمـد و در ایـن دعــوا            نـظـرش زود بــر گــلـو اُفـتــاد

عـاقـبـت با عـمو یکی شده بود

آن گـلو این گـلـو یکی شده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

مصرع اول بیت زیر از نظر وزن شعر سکت داشته و مشکل دارد لذا جهت رفع نقص تغییر داده شد.

حرف او حـرف ساخـتن نیست            جـگــرش بـوی سـوخـتـن دارد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دید یک دشت سر به سر جمع است            دورِ او سی هزار، سر جمع است

زبانحال عبدالله بن حسن علیه‌السلام با عمو

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

پامـال شـد بـا چـکـمـه وقـتـی آرزویـش            پای برهـنـه، با ادب، می‌رفـت سـویـش

او بـاقـیـات الـصـالـحـات مـجـتـبـی بود            یا بـاقــیــات خـیــمـۀ ســبــز عـمــویـش


او قــاصـد دلــتـنــگـی اهـل حــرم بــود            از دسـت زینب پـر زده تـا بـام کـویـش

بــا « ادخــلــوهــا بـسـلامٍ آمـنـیـن» ش            شمر و سنان را دور می‌کرد از گلویش

در کـوچـه گـودال، گـم شـد گـوشــواره            یک مـجـتـبی دارد می‌آیـد جـسـتجـویش

با جـذبه‌ای قـطعاً، ضریح زخـم خـورده            آغـوش خود را باز خواهـد کرد رویش

او دسـت داد و دسـت‌هــای مـــادری را            حس کرد وقـتی شـانه می‌زد بـین مویش

از صورت معصوم او یاقوت می‌ریخت            آنکـه زبـرجـد می‌چـکـیـده از وضـویش

تشیـیع جـسمـش روی دوش نعـل‌ها بود            وقتی عـسل لـبـریـز می‌شد از سـبـویش

اسماء حُـسنی را به روی خـاک می‌دیـد            لاهوت را زخمی زخـمی رو به رویش

ذکر "غـیاث المستغیثین" زخم می‌خورد            وقتی عصا می‌خـورد بر جسم عـمویش

بر سـینه سنگـیـنی کـند شـرح شهـودش            "و الشمر" بود و خنجر و راز مگویش

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه‌السلام با عمو

شاعر : روح الله قناعتیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

خدا کند به عشق تو خراب و دربدر شوم            برای من پدر شـوی، برای تو پسر شوم

یتیم هستم و اگر اسیـر هم شـوم بد است            به فکر خواهر توأم، مخواه دردسر شوم


دوباره پای قـنفـذی به شعر وا شده عمو            اجازه می‌دهی کمی، برایتان سپر شوم؟

سه شعبه‌ها و سنگ ها، سنان و تیغ و کعب نی            به روضۀ من آمده، غریب و خونجگر شوم

اگر چه کودکم ولی، خدا کـند که قبل تو            بریده تر، بریده سر، بریده بال و پر شوم

نه هجده را نخواستم، به داغ مادرت قسم            خدا کند که هفت سال، شهید زودتر شوم

منم شبیه قاسمم؛ چه می‌شود عسل که نه            زبان بریزم و کمی، برایـتان شکر شوم

دراز دسـتی مرا، ببخـش، قـصد کرده‌ام            ز داغ های مادرت، کمی شکسته تر، شوم

چه می‌شود ستاره‌ای، کنار تو قمر شود؟            چه می‌شود یتیمکی، برای تو پسر شود؟

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پـرچـم سـبـز افـتـخـار حـسـن            نـور در نــور یـادگـار حـسن

روح بی‌بـاک ذوالـفـقار حسن            مردِ رزمِ جـمـلْ شکـار حسن


چون پدر از سقیفه بیزار است

یازده ساله مـرد پـیکـار است

عـزّت مـجـتـبـی‌سـت عـبـدلله            روح قــالــو بـلاسـت عـبـدلله

سـپــر نـیــزه‌هـاسـت عــبـدلله            غـرق خـون خـداست عـبـدلله

از لـبـش یا حـسـیـن مـی‌بـارد

دست از این عشق بر نمی‌دارد

نـاگـهـان دیـد کـربـلا لـرزیـد            عـمـو افـتـاد خـیـمـه‌ها لـرزید

دست عمه که بی‌هـوا لـرزیـد            تـن فـرزنـد مـجـتـبـی لـرزیـد

عمو از صدر زین غریب افتاد

گیر یک عـدّه نا نجـیب افـتاد

خسته از زخـم‌ها عمویش شد            نـیـزه‌ای تـشـنـۀ گـلـویـش شد

هر چه شمشیر روبه رویش شد            وای من پنجه پنجه مویش شد

داد زد لا اُفــــارِقُ عَـــمّــــی

تــا ابـــد لا اُفـــارِقُ عَـــمّـــی

گـفت بر نسل خویش می‌نازم            جـمـلـی از دوبـاره مـی‌سـازم

نـیـزه‌هـا، من هـنـوز سربازم            دسـت‌ها را سـپـر مـی‌انـدازم

تـا عـمـو لـحـظـه‌ای بـیـاسـاید

یـا ز گــودال پـا شــود شـایـد

سـنـگ‌ها بـگـذریـد از سر او            نـیــزه‌هـا پـا شـویـد از بـر او

جـای سالـم بود به پیـکـر او؟            رفته از حال، عمه خواهر او

بدنـش را به خـاک‌ها نـکـشید

رمـقی نیست در تنـش بـروید

من یـتـیـمم پـسر نمی‌خواهی؟            من که هستم سپر نمی‌خواهی؟

دست من را مگر نمی‌خواهی؟            عکسی از پشت در نمی‌خواهی؟

پـدرم بغـض‌های خود را بُرد

حسرت کوچه را فقط می‌خورد

استـخـوان‌هـای دسـت وا اُمّـا            لحـظـه‌ای كه شـكـست وا اُمّـا

تـنـش از هـم گـسـست وا اُمّـا            حـرمـلـه حـاضـرسـت وا اُمّـا

هـدف تـیـر سهـمگـین گـردید

با عـمو نقـش بر زمین گردید

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام ( مدح امام مجتبی)

شاعر : حسن اسحاقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

آن حور که در کوچه شکـستند پرش را            آن خـانـه کـه آتـش زده بـودنـد درش را

آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را            چـشـمان حسن دید و شـنـیدم خـبرش را


پس داد پس از این همه ماتم جگرش را

از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت            تن شعله کـشید و همۀ پیرهـنش سوخت

تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت            فرمود که "لا یوم کیومک" دهنش سوخت

پس گـفت به او عـلت چـشـمان ترش را

شد قـصه هـمـان داغ که دیدند و شنیدیم            آن درد که بر شـانه کـشـیدند و شنـیـدیم

در شـعـلـۀ غـم تـشـنه دویـدند و شنـیدیم            بر آیـنـه شـمـشیر کـشـیـدنـد و شـنـیـدیـم

بخـشـید عـلـی از تن خود بیـشـتـرش را

مولای زمان خسته و بی‌تاب و توان شد            قاسم به عمو زل زد و قـلبش نگران شد

چون تیر که بی‌‌طاقت از آغوش کمان شد            دانست که هـنگـام سـپـر کردن جـان شد

تـغــیـیـر نــدادنـد نــظـرهـا نـظــرش را

مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست            شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست

پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست            با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست

آورد بـه یــاد هـــمــه رزم پــــدرش را

بگـذار نـپـرسـم چـه شـده در دل مـیـدان            بگـذار نـخـوانـم نـشـود خـیـمه هـراسان

بگذار نـگـویم که حـسین است پـریـشان            شیر حـسـنـش مـانـده و انـبـوه شـغـالان

رد می‌شوم از آنچه به هم ریخت سرش را

رد می‌شـوم و می‌رسـم آنجا که علـمدار            هی تیر پس از تیر سپس تیر و تکرار:

هی تیر پس از تیر سپس نیـزۀ بسیار...            بی دست زمین خورده و در خـندۀ اغیار

سـکـان سـمــاوات گـرفـتــه کـمـرش را

رد می‌شـوم و می‌رسـم آنجا که شتـابـان            شمـشـیر به دسـتـنـد هـمه‌ نامه نـویـسان

آشوب شد و همـهـمه دور و بر مهـمـان            سـوغـات بـرای هـمـه آورده بـه مـیـدان

دست و سـر و پـا و تن ایـثـارگـرش را

ناگـاه دل کــودک بــی‌تــاب خــبــر شـد            در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد

وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد            با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد

تـقـدیـم عـمــو کـرد تـمــام جـگــرش را

آن حـور نـظــر کـرد تـن بـی‌کـفـنـی را            سلطان زمین خـوردۀ دور از وطـنی را

در خـاک بـلا یـوسـف بـی‌پـیـرهـنـی را            بـی سـر تن سـادات حـسیـنی حـسـنی را

آن حور که در کوچه شکـستند پرش را

پس دیـد که بر نـیزه نـشانـدند سرش را            بـا نـالـۀ جـانـسـوز صدا زد پـسـرش را

ای کـاش کـسی آب بـریـزد جگـرش را            پـایـان بـدهـد مــنـتــقــم او ســفــرش را

بـایـد کـه بـیـارنـد بـه زودی خـبـرش را

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام ( مدح امام مجتبی)

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

نـوبت عـشق است عـشقـم با حـسن            سـفره را وا کرده این شب‌ها حسن

صبر او رزم‌ است گرچه بی‌صداست            صـلـح او روح قــیـام کــربـلاسـت


ساختن با سوختن یک جوهر است            خون این دل مثل خون حنجر است

هر که مجـنـون حسین و کربلاست            مـطـمـئـناً زیـر دیـن‌ِ مـجـتـبی است

بـا اجـازه از عـلـی آن صف شکـن            مـی‌نــویــســم لافــتــی الا حــســن

غـربت او سِـری از اسـرار اوست            این شـلـوغـی حـرم‌ها کـار اوست!

امـشـب امــا تـا مــدیــنــه راهـی‌ام            الـلّـه الـلّـه امـشــب عـبــدالـلـهــیــم

کـیـسـت عـبـدالله عــشـق پـنــج تـن            حـضرت باب الحـسین باب الحسن

یــازده سـالــه ولـی شـیـر نـر است            این نـواده مـثـل جـدش حـیدر است

عـابـد شب زنـده‌دار هـرشـب است            از مـحـافـظ های عـمّـه زینب است

نـوجـوانـی ابـا لـفـضـل اسـت ایـن؟            یـا بـه بــدر آمـد امـیـرالـمـومـنـین؟

در رگـش خـون حـسن جـاری شده            جان به قـربـانـش چه کـرّاری شده

هـسـت ایـن شـاخ نــبـات پــنـج تـن            نـذر عـاشــورای بـابـایـش حــســن

ظهـر شد دلهای عالـم در تب است            دسـت عـبـد الله دسـت زیـنـب است

یارب عاشوراست یا که محشر است            یا حسن دستش به دست مادر است

دو نـفــر بــالای تـل بــا حــال زار            بـی‌کـسـی تـشــنـه مـیــان کــارزار

دیــد از بــالا کـه بــلــوا سـاخـتـنـد            بـا ســر آقـا را زمـیـن انــداخـتــنـد

گرگ‌ها خـون عـمـو را می‌خورند            نیـزه‌ها دائم به یک جا می‌خـوردند

آب مـی‌خـواهـد سـنـانـش می‌دهـنـد            بـا نـوک نـیـزه تـکـانـش‌ مـی‌دهـنـد

نیـزه بر کتف عمو می‌خورد و بعد            زخـم‌هـا روی گـلـو می‌خـورد بعـد

بـر تـن خــون خــدا پـا مـی‌کـشـنـد            مـسـت‌هـا مـوی عـمـو را می‌کشند

آیـه مـی‌خـوانـند و سنگـش می‌زنند            بـه دلـش بـا خــنـده آتـش مـی‌زدنـد

پـیــش خــشـکــی لــبــان شـاه دیـن            آب‌هـا را شـمـر مـی‌ریــزد زمـیـن

هـرچـه را دارد بـه دعـوا می‌بـرند            دزدهـا پـیــراهـنـش را مـی‌بــرنــد

روح قــرآن زیــر پــا افــتـاده‌سـت            روی ســیـنـه شـمـر هـم آمـاده‌سـت

حنجر است و حنجر است و حنجر است            خنجر است و خنجر است و خنجر است

دیــد عــبــدالـلـه عــمــو را داد زد            زیـر لـب مـی‌گـفـت یـا زهـرا مـدد

ای عـمـو تـنـهـا نـمـان بـیـن سـپـاه            مـجـتـبــی دارد مـی‌آیــد قــتـلـگــاه

یــازده ســال اسـت دنـیــای مــنـی            جــای بــابــایــم تـو بــابــای مـنـی

گـر چـه شـمـشـیـری ندارد نوکرت            دسـت دارم مـی‌دهــم پــای ســرت

کـاش زخــم مـن مــداوایـت کــنــد            تــیــر روی ســیـنـه‌ات جـایـم کـنـد

غـم مـخـور جـانـا فـدایت مـی‌شـوم            مـن بــقــیــع کـربـلایـت مـی‌شــوم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

نـامــه داد و شــاه را امـــداد کــرد            مــذهـب مـا را حــسـن آبــاد کــرد

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

وارث دست رحـیم حسن است            صاحب خلق عظیم حسن است

از شـکـوه جـلـواتـش پـیـداست            به خدا سیب دو نیم حسن است


هـمــۀ عــرش خــدا مـحــتــاج            کـرم طـفـل کـریـم حـسن است

یـا "ابـا قـاسـم" "ابـا عَــبـدُالله"            نقـش ایـوان حـریم حسن است

حـضرت فـاطـمه هم گـریه‌کن            روضۀ سخت یتـیم حسن است

نوۀ حیدر خـیـبر شکـن اوست

حسن بن حسن بن حسن اوست

غـرق در رایـحـۀ یـاس حسین            مورد مـرحـمـت خاص حسین

مـجـتـبـی‌زاده مـسـیـحـا دم شد            ولی از برکـت انـفـاس حـسین

نـذر طـفـلان حـسن می‌چـرخد            همه شب دسـتۀ دستاس حسین

پـدری کـرده برایش همه عمر            خرج او شد همه احساس حسین

کرده پُـر جای حسـن را قـطعاً            در دل نازک و حـساس حسین

در دلـش غـیـر خـدا هـیچ نبود            رونوشتی‌ست ز اخلاص حسین

دست خود را علمی دیگر کرد            آخرین حضرت عـباس حسین

یک نـفـس تا لب گـودال دویـد

اولـین گـریه کن اش شـاه شهـید

پیش چشمان ترش طـوفان شد            گرد و خاکی وسـط مـیدان شد

بــازوی فـاطـمــه یــادش آمــد            دستش از پوست که آویزان شد

نـجــمــه بـا نــالــۀ وا امــاه‌اش            به سر و سینه زد و گریان شد

حـرمـلـه باز به زانو رفت و..‌            کـشـتـن طـفـل یـتـیـم آسـان شد

طـرح ذبـح پـسـری لب تـشـنه            دور گـودال بــلا عــنـوان شـد

زیر تیغ و سپر و نیـزه و تیـر            بـدن هر دوی‌شـان پنـهـان شـد

عاقـبت پیکـر این طفـل شهـیـد            مثل جسم عـمویش عـریان شد

در رکـاب عـمـویـش بر نـیـزه            سـر او راهـی نـخـلـسـتـان شد

آه مـثـل عـمـویـش در گــودال

به گـمـانـم بــدنـش شـد پـامـال

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت رعایت توصیه های علما و مراجع و حفظ بیشتر حرمت اهل بیت تغییر داده شد

آه مـثـل عـمـویـش در گــودال            به گـمـانـم دهـنـش شـد پـامـال

زبانحال عبدالله بن حسن علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

ابن الـکـریـمـم و پـسـرِ شـاهِ بی‌حـرم            از خـیـمـه آمـدم به تـمـاشـایِ دلـبـرم

من از تبارِ شیرِ جـمل هستم ای سپاه            ده ساله‌ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم


خـالـی کـنـیـد دورِ بزرگِ قـبـیـلـه را            تعـظـیم کن سـپاه، به این شاهِ محترم

خـونِ حـسن میانِ رگـم مـوج می‌زند            گـردن زده دشـمـن دون را بـــرادرم

از خـیـمه پـابـرهـنه دویدم به قـتـلگاه            افـتـاده شـاه رویِ زمـین در بـرابـرم

تا استخوانِ بازوی من بی‌هوا شکست            بـی‌اخــتــیـار نـالـه زدم وای مــادرم

تا آمـدم بـغـل کُـنـمـت حـرمـله رسید            پاشیده شد به ضربۀ یک تیر، حنجرم

ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه‌ها

اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما

باجـانِ فـاطـمه که چـنـین تا نمی‌کنند            جـان دادنِ غـریب تـمـاشـا نمی‌کـنـند

زهـرا نـشـسـته گوشۀ گـودالِ قـتلگاه            بـا حـالِ مـادر از چه مـدارا نمی‌کنند

خـالی کـنـید دورِ عـمویِ غـریب من            دورِ کـسی که هـلهـلـه برپـا نمی‌کنند

یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو            پـهـنایِ نـیـزه را به گـلو جا نمی‌کنند

در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش            شیب الخضیب را همه معنا نمی‌کنند

آقـایِ عـالـم است؛ بـرهـنه نکن تنـش            بـر بُـردنِ لــبــاس تَــقَـلا نـمـی‌کـنـنـد

ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه‌ها

اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی تغییر داده شد و یا حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضةالشهدا که کتابی تحریفی است؛ بدون هیچ سندی جعل شده است.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خـونِ حـسن میانِ رگـم مـوج می‌زند            گـردن زده ز ازرقِ شـامی بــرادرم

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و عدم توجه به توصیه های مراجع و علما حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش            این گونه بغضِ سینۀ خود وا نمی‌کنند

در بین دنـده‌ها مَشِکَن چوبِ نیـزه را            از بهـرِ جایـزه به تن امضا نمی‌کـنند

زبانحال عبدالله بن حسن علیه‌السلام با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دیـدم زمـانـی کـه رسـیـدم پـای گـودال            شمشیر و تیر و سنگ، در هر جای گودال

می‌ریخت خون از بین نای نیزه خورده            باید شنید این روضه را از نای گودال


آمـد هـجـوم سـیـل جـمعـیت بـه سـمـت            مرد غـریب و بی‌کس و تـنهـای گودال

سـربـازهـا با نـیـزه و بـقـیـه با سـنـگ            کردند غـوغـا در دل غـوغـای گـودال

هم مـادرت در این هـیاهـو سر رسـیده            هـم ایـسـتـاده خـواهـرت بـالای گـودال

این دو بـه دیـدار مـن و تـو ایـسـتـادنـد            مـا هـر دو افـتـادیـم زیـر پــای گـودال

در ازدحـــام رفـت و آمــدهــا، درآمــد            وای من و وای حـسـین و وای گـودال

در بـند بنـدم، خـط کـوفی می‌تـوان دید            اعـضـای من شد دفـتر انـشـای گـودال

مادربزرگم دست داده، من هم اینطـور            او بین کـوچه، من شلـوغی‌های گودال

باید تحـمل کـرد امشب سـاربـان را            خورشید را تا صبح پس فردای گودال

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن حسن علیه‌السلام با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

عشق فـرمود ندارم خبری بهتر از این            نیست گـشتیم، ندیـدیم دری بهتر از این

حرف هفتاد و دو دلداده میان است، فقط            در کجا داشت کسی همسفری بهتر از این


آن میان دلبری از نسل حسن می‌فرمود            وقت آن است مرا هم بخری بهتر از این

لحـظه‌ای حس یتـیمی به دلـم دست نداد            چون ندیده است دو عالم پدری بهتر از این

دست‌هـایـم به فـدای تـو و انگـشـتـر تو            نیست این لحظه مهیا سپری بهتر از این

جان اکبر، اگر از رفـتن من گریه کنی            رفته از پیش تو قبلأ پسری بهتر از این

آمدم جـای تو باشم هـدف تـیـر و سـنان            من نـدارم دم آخـر هـنری بهـتر از این

سرم ای کاش شود جای سرت نیزه نشین            عاشق دوست ندارد نظری بهتر از این

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رفت بی‌صبـرانه و ناگاه، کـنج قـتلگاه            شد رصد با چشمِ صد گمراه، کنج قتلگاه

تا که فهمیدند نور چشم‌های مجتبی‌ست            تا شـدند از کُـنـیه‌اش آگاه کـنج قـتـلگاه


زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله‌ست            آمده یک طُعـمـه دلخـواه کـنج قـتـلگـاه

بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند            با سه‌شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه

کرد اصابت نیـزه‌ها بر نوجوانیِ تنش            می‌کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه

ضربه شمشیر را محضِ عمو، با جان خرید            دستش از آرنج شد کـوتاه کـنج قـتلگاه

جایِ بابایش حسن محکم در آغوشش گرفت            گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه

تیرها از راهِ کتفش قصدِ قـلبش داشتند            دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه

بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش            شد نفـس‌هایش کـم و کـوتاه کنج قتلگاه

در مدارِ کینۀ جنگ جمل بر خاک ریخت            خـونِ ثـارالله و عـبـدالله کـنج قـتـلگـاه!

: امتیاز